دانلود رایگان چهار شماره از نشریات انتشار یافته سیمرغ
شماره دوم / ویژه نامه دهه فجر، بهمن 1394
شماره سوم و چهارم / پرونده: ازاد اندیشی ، اسفند1394 و فروردین 1395
محموددهقان- چند سالی می شود که پس از رخ دادن حادثه ای گلایه ها از مردم گوشی بدست بلند می شود و عده ای پس از تماشا و استفاده از محصولات این دسته از مردم با پز روشنفکرانه ای سعی در نکوهش جماعت گوشی بدست دارند. چندی پیش و پس از حادثه ی تلخ ساختمان پلاسکو که منجر به شهادت جمعی از آتش نشانان شد در فیلم ها و عکس هایی که از این اتفاق در فضای مجازی پخش شده بود جماعتی چند صد نفری را می توانستیم ببینیم که مشغول به تماشای حادثه و فیلم و عکس گرفتن بودند. پس از گذشت آب و تاب اولیه آتش نشانان و امدادگران اولین گروهی بوند که از جماعت مذکور گله مند شدند و پس از آن پست هایی مبنی بر اینکه حضور جمعیت زیاد مردم در محل حادثه موجب اختلال در امر امداد شده است، در شبکه ها و کانال های تلگرامی دست به دست می شد ، پس از این پست های اولیه عکس هایی از محل حادثه منتشر شد که سوژه آن مردم گوشی بدست حتی بر روی ماشین آتش نشانی بودند، موج بعدی محتوای پست ها و پیام های فضای مجازی افسوس و فحش های گروه های مختلف مردم به این جماعت بود. هرشخصی بنا بر منصب و شخصیت خود واژه، جمله، یادداشت یا حتی مقاله ای در ملامت این گروهِ بدهِ می نوشت!
اینکه مردم کشورت دسته دسته از خیابان های مجاور به محل حادثه بیایند و بر روی ماشین آتش نشانی مشغول تماشا و فیلم گرفتن باشند واقعا معلول تلخی است، اما باید باور کنیم که راه اصلاح این کنش جمعی گروهی از مردم با یک پیام، خواهش، فحش، جریمه، کتک یا حتی فرهنگ سازی به آن معنی که من و شما می دانیم، نیست! بلکه تا انسانی نداند شهر چیست، بحران چیست، نداند روش های امداد رسانی در شهرهای شلوغ به چه شکل است، ارتباطات چیست، رسانه چیست، و در نهایت نداند نفع فردی در گرو نفع جمعی است و مفهوم مدنیت را درک نکرده باشد در بهترین حالت سعی می کند در حوادث بعدی اندکی گوشه تر برود و نهایتا به جای روی ماشین آتش نشانی رفتن بر روی سطل زباله یا کول رفیق خود خواهد رفت!
شخصی در میدان هفت تیر یعنی دوتا چهارراه بالاتر از محل حادثه در مغازه ای مشغول به کار است، اتفاق را بوسیله شبکه های اجتماعی متوجه و به محل حادثه می رود، چرا؟ پاسخ های زیادی برای این چرایی وجود دارد، پاسخ هایی که شاید در مغز من و شمایی که با ژست های روشنفکرانه در شبکه های مجازی این افراد را نکوهش می کنیم نگنجد و به آن فکر هم نکرده باشیم. واقعیت این است که امکان شنیدن کلمه "خودم هم نمی دانم" بسیار وجود دارد، حتی می توان بیکاری، یک نواختی زندگی روزمره، وجود نداشتن جشن ها و مراسم های گروهی و جمعی و هزاران علل دیگر را برای این واکنش ها بیان کرد، بنابراین با یک مسئله ساده و تک بعدی روبرو نیستیم، اصولا اتفاقات اجتماعی تک بعدی نیستند و آفتی که این روزها دامانمان را گرفته، تحلیل هایی به سطحی همان شبکه های اجتماعی است و البته تحلیل هایی از روی احساس و در پی تخریب گروهی از مردم که البته تخریب گروهی از مردم همان تخریب خودمان است، روبرو هستیم.
اتفاقات اجتماعی یا به تعبیری کنش های اجتماعی افراد دارای ابعاد پیچیده ای است که کارشناسی اندیشمندان علوم اجتماعی و انسانی را می طلبد، اینکه اندیشمندی در زمینه علوم انسانی در کشور وجود دارد شکی نیست اما اینکه اندیشمند فعال و به روز و مرجعی در کشور وجود داشته باشد باید گفت خیر! اتفاقاتی که شاهد آن هستیم و از به وجود آمدن آن توسط هموطنانمان اندوهگین می شویم مختص به امروز و دیروز نیست بلکه همواره در کنش های جمعی درک پایین خود از مدنیت را به نمایش گذاشته ایم و این درک پایین محصول یک علت نیست. اینکه ده سال پیش وقتی به تازگی معقوله تلفن های همراه هوشمند و دوربین دار به طور گسترده وارد کشور شد اندیشمندان علوم اجتماعی و جامعه شناسان پر مدعای وطنی کجا بودند تا بلکه به این روز دچار نشویم؟ یا 20 سال قبل وقتی اینترنت وارد کشور شد کجا بودند؟ احتمالا در کتابخانه های خود مشغول دادن تزهایی برای مردم آن سوی کره زمین!
وقتی جسممان دچار بیماری می شود به دکتر مراجعه می کنیم و وقتی روانمان پریش می شود به روان کاو مراجعه می کنیم، اما وقتی جامعه دچار مرض می شود و یا قرار است بشود این وظیفه جامعه شناس، مردم شناس، انسان شناس، روان شناس و ... است که مرض را شناسایی و برای درمان نسخه تجویز کند. از طرفی سیاست گذاران آموزشی با فروکاستن از اهیمت رشته های علوم انسانی در آموزش و پرورش و دانشگاه ها باعث نوعی کرختی در این عرصه شده اند که قبل از هر چیز آنها باید پاسخگو باشند، مردم بیچاره که تفریحی جز نمایش ویدئوهای خود به رفقایشان ندارند وکارشان این است که از صبح تا شب در شبکه های اجتماعی پرسه بزنند چرا باید مورد نکوهش ما قرار بگیرند، شخص، ارگان، نهاد، دولت، حکومت و نظامی باید مورد نکوهش قرار بگیرد که همچین مردمی را تحویل جامعه داده است. و در نهایت باید آن اندیشمند فروخفته در لای کتابها را بیرون کشید و با سیلی هایی پی در پی آن را بیدار کرد تا بتواند جامعه ای که او نخبه آن است را ببیند.شاید به خود آید.
محمود دهقان
"منابعی در مجلس به تدبیر خبر داده اند که طرح استیضاح چهار وزیر دولت روحانی در بهارستان دست به دست می شود و رایزنی با برخی نمایندگان برای جمع آوری امضای بیشتر طرح های استیضاح شدت گرفته است."
اوایل دولت یازدهم بود که از مجلس نهم هر روز خبری تازه(مثل خبر بالا) از امضاء جمع کردن برای استیضاح یک وزیر به گوش می رسید.
در همان زمان شایعه ای از مجلس به گوش رسید که پس از استیضاح موفق علیاصغر فانی (وزیر وقت آموزش و پرورش) جبهه پایداری چی ها! به دنبال رای جمع کردن برای استیضاح جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هستند، بنده آن زمان در یک روزنامه اقتصادی مشغول به کار بودم و از قضا مسئولیت صفحه فرهنگ و هنر آن روزنامه دست بنده بود، شایعه که قوت گرفت مدیر مسئول روزنامه در جلسه ای به من اعلام کردند که استیضاح آقای جنتی در دستور کار مجلس است و ما باید از ایشان حمایت کنیم تا بمانند! از فردای آن روز بود که آقای وزیر در سخنانشان هر روز از مواضع اصلاح طلبانه قبلی خود و شعارهای دولت تدبیر و امید در حوزه فرهنگ و هنر دور می شدو رسانه های چپ و راست و میانه هم به انعکاس این سخنان می پرداختند.
در تازیخ ۰۷ تیر ۱۳۹۳ سایت " انتخاب" در گزارشی تحت عنوان: "وزرای روحانی در چند قدمی خطر استیضاح هستند؟" در تحلیل گمانه زنی ها پیرامون استیضاح علی جنتی چنین نوشت: ( حتما بخوانید)
سومین کارت زرد دولت یازدهم به نام او ثبت شد. نسبتش با آیت الله جنتی هم نتوانسته او را از تیررس انتقادات دور کند، اولین روزهای سال جاری نمایندگان نزدیک به جبهه پایداری رسما اعلام کردند اگر جنتی خود را اصلاح نکند استیضاح می شود. او تاکنون بارها به دلیل مواردی چون اظهاراتش درباره روزنامه بهار، خوانندگی زنان و ترویج اباحی گری توسط نمایندگان مخالفش مورد انتقاد جدی قرار گرفته است. اما از همه اینها مهمتر دیدار او با سید محمد خاتمی بود که جنتی را تا لبه استیضاح هم برد. او در ۱۷ دی ماه کارت زرد گرفته بود و کمتر از یک ماه بعد از آن هم می رفت تا به خاطر اختلافات بر سر جشنواره فیلم فجر کارت زرد دوم را بگیرد. کارت زردی که او با بی اعتنایی درباره اش گفت: «ما برنامه خودمان را به مجلس دادهایم و الان هم همان برنامه را جلو میبریم. در کارت زردی هم که مطرح شد، کسی از برنامه ما سؤال نکرد و سؤالی که در گذشته شده، برخلاف آییننامه مجلس، از وظایف ما نبود بلکه سوال درباره این موضوع بود که چرا در جایی اظهار نظری کردهاید و ما هم در مورد اظهارنظرمان جواب دادیم». هر چند او کارت زرد دوم را نگرفت اما همین چند هفته پیش علی رغم نبودن طرح استیضاح جدی در منطقه قرمز به سر می برد، اما به نظر می رسد اخیرا با توجه به برخی انتصابات او در وزارت ارشاد که به تمجید رسانه هایی چون رجانیوز هم منجر شد وارد منطقه زرد شده و حتی شاید از این منطقه هم به جای امن تری تغییر مکان بدهد.
تغییر مواضع سریع آقای جنتی باعث شد که ایشان به کل یادش برود برای چه چیزهایی و بر پایه کدام شعارهای آقای روحانی بود که ایشان سر کار هستند، فرار از استیضاح و در نتیجه پشت کردن به شعارهای انتخابی رئیس جمهور باعث شد که ایشان همان اندک محبوبیتی که نزد هنرمندان داشت را نیز از دست بدهد.
به عنوان مثال فریبرز عرب نیا در گفتگو با سایت انتخاب گفت: با صراحت اعلام میکنم که تا وقتی مسئولین فعلی ارشاد از وزیر تا مدیران میانی بر سرکار هستند، من دیگر در سینمای ایران کاری نخواهم کرد. از همه بیشتر هم خودم متاسف هستم اما این تنها راهی هست که برای مقابله با این اتفاقات دارم. دوستی می گفت در دوره قبل هربار به ارشاد میرفتی با جواب «نه» برمیگشتی اما در این دولت پاسخ «آره» میگیری اما کارت انجام نمیشود.(سایت انتخاب ، 25 مهر 1395)
در یک کلام و به قول بزرگی : سر آزاه بالای دار رفتن به از ...